هوالحی القیوم
هر قدم قافله سوی خزان میرود
مشک به مهمانی تیر و کمان میرود
باز تاسوعا آمده است، حنجره ام در هوای محرم گر گرفته است، باز لب هایم در تکلم نام عباس(ع) می سوزد، باز می خواهم پنجره ای به سمت واقعه بگشایم و نمی دانم این روایت چه رازی دارد که هر بار تازه تازه تر می شود، هر بار که این دریچه را می گشایم، منظره ای دیگر از کربلا را در پیش چشمانم می بیبنم، یا ابوفاضل روایت را از کجا باید آغاز کنم؟
امروز در تمام چشم ها تکرار می شود، گریستن مشک، گریستن ساقی، گریستن کودکان منتظر، گریستن فرات، گریستن نخل های علقمه!
آسمان در هم می پیچد و ساحل فرات خون سرخ تو را در بر می گیرد، دستی را بر پیشانیش حس می کند، حسین(ع) خون چشمانش را پاک می کند، تا عباس(ع) چشم باز کند و برای آخرین بار دیده در دیده حسین (ع) بدوزد، اما عباس(ع) چشم باز نمی کند، شرم حضور نمی گذارد و اشک در پهنای صورتش جاری می گردد. آری! حکایت عباس، حکایت آب نیست، حکایت آبروست، مشک عباس از آب پر نبود، از آبرو پر بود. چه غافلند، آنان که مشک عباس را تیر باران کردند. آبرو با تیر بر زمین نمی ریزد، آبرو با شمشیر بر زمین نمی ریزد، آبرو با شمشیر تازه تر می شود، آبرو با خون درخشان تر می شود...
روز نهم محرم معروف به روز تاسوعا، بزرگداشت شهادت اسوه ایثار و ادب، دلاوری و وفا حضرت اباالفضل عباس(ع) است، و آخرین روزی است که امام حسین (ع) و یارانش، شبانگاه آن را درک کرده بودند و این روز به شب عاشورا پیوند می خورد.
هرچه داریم همه از کرم عباس است
خلقت جنّت حق لطف کم عباس است
نور بر شمس و قمر، ماه بنى هاشم داد
عرش یک ذرّه ز خاک قدم عباس است
نه فقط خلق زمین، عبد و غلامش باشد
به خدا خیل ملائک قدم عباس است
شیعه از کینهى دشمن نهراسد هرگز
دین ما تحت لواى عَلَم عباس است
در صف حشر علمدار شفاعت زهراست
عَلَم فاطمه، دست قلم عباس است
عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی / عباس آوای غزل خوانی مهدی
درک محرم کرده ای دانی چه گویم / عباس یعنی اوج مهمانی مهدی
در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند / در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند
هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین / ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند